سری‌لانکا به سبک فیلاس فاگ

سری‌لانکا به سبک فیلاس فاگ

حاج سیاح
راستش شک داشتم اصلا به سری‌لانکا راهم بدهند یا نه. به خاطر همین هم از توی سایت آگودا گزینه‌ای را پیدا کرده بودم که پرداخت بعد از اقامت باشد. ارزان‌ترین را هم سعی کرده بودم پیدا کنم که اگر راهم دادند هزینه سفرم حداقلی باشد. سر هزینه‌های سه چهار تا ویزایی که اقدام کردم این ترم از نظر مالی در مضیقه قرار گرفتم. گشته بودم ارزان‌ترین راه ممکن برای برگشت به تهران را پیدا کرده بودم: با هواپیمایی سری‌لانکا از سنگاپور بروم سری‌لانکا. یک توقف در سری‌لانکا داشته باشم و بعد هم دبی و از دبی هم به تهران. تا دبی برایم ۳۵۰ دلار آب می‌خورد. بعدش را هم امیدوار به پروازهای ایرانی بودم که با ۱۰۰-۱۲۰ دلار من را به تهران برسانند. هواپیمایی امارات اگر استفاده می‌کردم حدود ۸۰۰…
Read More
باید شعری سرود برای زیبایی اندونزی

باید شعری سرود برای زیبایی اندونزی

سپهرداد, حاج سیاح
از اندونزی برگشته‌ام. نشسته‌ام توی اتاقم و دارم به شعرخوانی شاملو (سکوت سرشار از ناگفته‌هاست) گوش می‌دهم و هفته‌ی پرهیاهویی را که از سر گذرانده‌ام مزه مزه می‌کنم. حس می‌کنم پرتر و در عین حال خالی‌تر شده‌ام. در درونم نقطه‌های قوت وجودم ورقلمبیده‌تر شده‌اند و خلاءهایم بیش از هر وقت و زمان و مکانی دارند شیهه می‌کشند. شعر مارگورت بیگل را دارم عمیق‌تر درک می‌کنم انگار. فکر کنم از عجایب سفرهای دور و دراز است این حالت: خالی‌تر و پرتر می‌شوی.  بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر در اندونزی قطارسواری کردم. بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر در شهرها و جاده‌های مختلفش ماشین‌سواری کردم. به دو قله‌ی آتشفشانی‌اش رفتم. گدازه‌های دودفشان دهانه‌‌ی برومو را به تماشا نشستم و دود سوختن گوگرد آتش آبی دریاچه‌ی بالای کوه آی‌-جن را استنشاق کردم. به معبد بودایی بورومودور…
Read More
دیدار در هاوکر

دیدار در هاوکر

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح
سنگاپور این‌جوری است که یک متخصص سرطان خون یکهو ناگهانی از یک کنفرانس توی فیلپین برمی‌گردد. یک روز توی سنگاپور استراحت می‌کند و بعد می‌خواهد با پرواز بعدی برود بیشکک قرقیزستان برای یک کنفرانس دیگر. بعد می‌گوید می‌خواهم بوتانیک گاردنز را ببینم. بعد می‌بینند که پیمان که تا دیروز کینگ سرخه‌حصار بوده، حالا شده کینگ بوتانیک گاردنز. به من پاسش می‌دهند و من هم خیلی تند و تیز و سرعتی می‌برمش دو تا از دریاچه‌های را نشانش می‌دهم، باغ ارکیده را بازدید می‌کنیم (برای من دانشجو بلیطش ۱ دلار بود و برای او که توریست خارجی محسوب می‌شد ۱۵ دلار) و از بخش جنگل آمازون بوتانیک گاردنز رد می‌شویم. ناهار را هم می‌رویم در هاکر آدام می‌خوریم. نمی‌دانم هاکر را چه تعریف کنم. معنای لغوی‌اش دستفروش است. این‌جوری است که…
Read More
کانون پرورش فکری و جشن هنر شیراز و هنر سیاست‌گذاری!

کانون پرورش فکری و جشن هنر شیراز و هنر سیاست‌گذاری!

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح
پردیس اصلی دانشگاه ملی سنگاپور یک موزه دارد. سه طبقه است و خیلی تاریخ و هنر محور است. در مورد سنگاپور هم نیست راستش. طبقه‌ی اولش کامل به تمدن چین اختصاص دارد. طبقات بالا سایر تمدن‌های آسیایی. بین دیوارهای طبقه‌ی اول، مابین آثار نقاشان معاصر چینی که آثارشان در این موزه است، روی چند تا از دیوارهای سفید موزه، مستندات و نامه‌ها و نقل‌قول‌های مربوط به تاسیس این موزه و به طور کلی مبحث هنر و فرهنگ حک شده است. یکی از نامه‌ها از قول معاون اول نخست‌وزیر (آقای گو چوک تونگ) به معاون دوم بود در مورد گزارش مشورتی شورای هنر و فرهنگ سنگاپور در سال ۱۹۸۹. آقای گو چوک تونگ را در کنار لی کوآن یو از معماران سنگاپور مدرن می‌دانند و همین نامه‌ی یک صفحه‌ای برای من…
Read More
حذف ایران

حذف ایران

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح, سپهرداد
وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۱ ظهر است. دقیقا ۱۳ ساعت خوابیده بودم و هنوز هم خوابم می‌آمد. هنوز باران می‌بارید. الان هم که دارم این‌ها را می‌نویسم هنوز باران می‌بارد. از لحظه‌ای که به سنگاپور رسیده‌ام آسمان یک سر، بدون توقف باریده است. شاید بیش از ۳۰ ساعت است که دارد بی‌وقفه باران می‌بارد. آن هم بارانی با قطره‌های درشت. نمی‌دانم هم که تا کی ادامه خواهد داشت. بعد از سفر تایلند یک راست برگشته بودم به ایران. چترم را داده بودم به جلال که بار چمدانم سبک‌تر باشد و بتوانم سوغاتی‌های بیشتری ببرم. حالا جلال آن سر شهر است و من بی‌چتر مانده‌ام و به خاطر باران شدید نمی‌روم بیرون که خریدهایم را بکنم و منتظر آغاز ترم بشوم.  پرواز از استانبول به سنگاپور خسته‌کننده‌تر از آن چیزی…
Read More
موزه ملی سنگاپور

موزه ملی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح
بازدید از موزه ملی سنگاپور. با خودم قرار گذاشته‌ام هر کشوری که رفتم حتما بروم موزه‌ی ملی‌اش را ببینم. موزه‌های ملی وجه نمادین بالایی دارند. می‌توانی بفهمی که چه چیزهایی برای آن کشور مهم است و چه چیزهایی مهم نیست. می‌توانی بفهمی که لحظات غرورآمیز تاریخ‌شان کجاها بوده. موزه‌ها یک جور حکم داستان کوتاه را دارند. توی داستان کوتاه نویسنده‌ها تلاش می‌کنند تا عظیم‌ترین و وسیع‌ترین احساسات و وقایع را در دل چند واقعه‌ی ساده و منتخب قرار بدهند. موزه‌ها هم همین حکم را دارند. موزه ملی سنگاپور و موزه ملی مالزی موزه‌های سنگاپور گران‌اند. موزه ملی سنگاپور ۲۰ دلار است. یک درسی این‌جا ارائه می‌شود به نام اخلاق حکمرانی. خیلی درس جذابی است. جزء درس‌های انتخابی است. من بر نداشتمش. یک درس دیگر را برداشتم. کاشف این درس را…
Read More
به زیارت شیخ احمد جامی

به زیارت شیخ احمد جامی

حاج سیاح
چند سال پیش که به افغانستان می‌رفتیم، حسرت دیدن تربت جام به دلم مانده بود. از کمربندی شهر رد شده بودیم. دیر شده بود و راننده می‌گفت که مرز را بعد از ساعت ۴ عصر می‌بندند. باید زودتر برویم. آن بار از کنار شهر تربت جام فقط رد شده بودیم. این بار اما فرصتش را داشتم.یک بار دیگر هم هوس تربت جام به دلم افتاده بود. یادم نیست چند سال پیش بود. رفته بودم ترمینال مشهد و احتمالا منتظر اتوبوس به سمت تهران بودم. سمت دیگر ترمینال پر بود از بنزهای ۳۰۲ و اتوبوس‌هایی خیلی خسته‌ای که رانندگان‌شان داد می‌زدند تربت جام تربت جام. الان‌ها که دیگر اصلا نمی‌شود ۳۰۲ دید در ترمینال‌ها. همان‌موقع هم کمیاب بود. یادم می‌آید تابستان بود. روی سقف ۳۰۲ها هم بلااستثنا کولر آبی آبسال ۴۰۰۰…
Read More
به دیدار کاخ مرمر

به دیدار کاخ مرمر

حاج سیاح, سپهرداد
دیروز به دیدار کاخ مرمر رفتم. قبل از بازدید به عمد چیزی در مورد کاخ مرمر نخواندم. حتی سعی کردم عکس‌های کاخ را هم نبینم. می‌خواستم پیش‌زمینه نداشته باشم. با تور سفرنویس رفتم. با توجه به شرایط فعلی‌ام برایم مبلغ تور گران هم بود. اما خودم را دربست سپردم به روایت مجری تور. بهانه‌ی اصلی روایت تور، ترور نافرجام محمدرضا شاه در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ در کاخ مرمر بود. به بهانه‌ی این ترور اتاق به اتاق کاخ مرمر را رفتیم و دیدیم و قصه‌ی ساخته‌ شدن این ساختمان مرمری سبز را که کم کم دارد صد ساله می‌شود شنیدیم. راستش قر و اطوارهای امنیتی بازدید از کاخ را هم دوست داشتم. در نگاه اول این‌که ساعت و موبایل و کیف و کلید و همه‌ی چیزهای فلزی‌ات را ازت بگیرند و…
Read More
مسافران ایستاده بر سکوی قطار

مسافران ایستاده بر سکوی قطار

حاج سیاح, سپهرداد
صدای موتور دیزل قطار برایم هیجان‌انگیز است. واگن نزدیک به لوکوموتیو نشسته‌ایم و صدای موتور را با شدت بیشتری می‌شنوم. واگن صندلی‌های اتوبوسی دو به دو روبه‌روی هم دارد. بین هر جفت صندلی روبه‌رو به هم یک میز تاشو قرار گرفته. فضایی برای خوردن و آشامیدن و حتی خواندن و نوشتن. کتاب «قدرت جغرافیا» را که مشغول خواندنش هستم از کیفم درمی‌آورم و روی میز می‌گذارم که اگر از گفت‌وگو و نگریستن به منظره‌ها خسته شدم پناه ببرم به واژگانن کتاب. صندلی‌های‌ روبه‌رویی‌مان کسی ننشسته است. قطار آماده‌ی حرکت است. نام و شرکت سازنده‌ی لوکوموتیو را نمی‌دانم. شکل لوکوموتیو برایم عجیب است. ظاهرش پهن است و انگار نسبت به لوکوموتیوهای دیگر پهنای بیشتری دارد. بعد واگن ما انگار به اتاقک راننده چسبیده است و بین ما چیزی نیست. موتور پشت…
Read More
قطار تهران-پیشوا

قطار تهران-پیشوا

سپهرداد, حاج سیاح
هیجان دارم. به میدان راه‌آهن که نزدیک می‌شویم ویرم می‌گیرد شعر «من بچه‌ی جوادیه‌ام» عمران صلاحی را زیر گوش شهروز زمزمه کنم. شعر را حفظ نیستم. هیچ وقت نمی‌توانم شعر حفظ کنم. از گوگل کمک می‌گیرم و شعر را از روی موبایلم می‌خوانم. بلند نمی‌خوام. خجالت می‌کشم راننده بشنود و بگوید این خل و چل چه دل خجسته‌ای دارد که با رسیدن به میدان راه‌آهن شعر می‌خواند…من بچه‌ی جوادیه‌ام/ من بچه‌ی منیریه/ مختاری/ گمرک/فرقی نمی‌کند/ این رودهای خسته به میدان راه‌آهن می‌ریزند /میدان راه‌اهن دریاچه‌ای بزرگ/ دریاچه‌ی لجن/ با آن جزیره‌اش/ و ساکن همیشگی آن جزیره‌اش!/ گفتم همیشگی؟/آب از چهار رود می‌ریزد/ رود جوادیه/ رود امیریه/ سی‌متری/ شوش/ و بادبان گشوده بر این رودها/ می‌رانم/ با قایقی نشسته به گل/ من بچه‌ی جوادیه‌ام/از روی پل که می‌گذری/ غم‌های سرزمین من…
Read More