اقتصاد اشتراک‌گذاری

اقتصاد اشتراک‌گذاری

سپهرداد
‏1-‏ خیلی وقت‌ها الکی اپلیکیشن اسنپ را باز می‌کنم. درخواست می‌کند که جی‌پی‌است را روشن کنم تا بفهمم کجای ‏شهری؟ با کمال میل قبول می‌کنم. بعد از چند لحظه ابر مبدا روی محلی قرار می‌گیرد که هستم. عموما خانه. بعد ‏نگاه می‌کنم به تعداد اسنپ‌هایی که دور و برم هستند. به ماشین‌هایی که همین دور و بر پارک‌اند یا در حال رفتن و ‏آمدن‌اند. ماشین‌هایی که آماده‌اند تا مقصدم را مشخص کنم و بیایند دنبالم و من را برسانند به جایی که می‌خواهم. ‏با قیمتی کمتر از قیمت آژانس‌ها و تاکسی‌های دربستی. آدم‌هایی که مثل خودم هستند. ساعت‌های مختلف روز ‏امتحان می‌کنم. الان که صبح است، آن ماشینه دارد از چهارراه بالای خانه‌مان دور می‌شود. مسافری را سوار کرده؟ ‏یا که دارد دور دور می‌کند تا آدمی در نقطه‌ای از شهر…
Read More
روزگار شکست خوردن

روزگار شکست خوردن

سپهرداد
مجتبی گفت: حاجی شریفو جدی نمی‌گیری‌ها. درس نمی‌خونی‌ها.‏ گفتم: من جدی گرفته بودم. ولی اونا جدی نگرفته‌ن. سال اول 27 واحد پاس کردم. دیدم مسخره بازیه. کوته فکری می کنن. نمیذارن برم فلان درسو از یه دانشکده دیگه بردارم. زدم زیرش. رفتم ‏سر کار. تو یه سال گذشته 12 واحد پاس کردم فقط. مونده الان پایان نامه و یه درس دیگه.‏ و شریف را هم فرستاده‌ام به همان درکی که دانشگاه تهران را فرستاده بودم. ‏ برای کار جدیدم باید زیاد چیز میز بخوانم. ربطی هم به تحصیلات گذشته‌ام ندارد. عجیب همین است برایم که همیشه ‏کارهایی می‌آیند به سراغم که ربطی به گذشته‌ام ندارند و باید چیزهای جدید یاد بگیرم. توی پرس و جو از گوگل و ‏رفقایش به یک سایت جالب برخوردم: سایتی که محلی بود برای به…
Read More
روزگار شکست خوردن

روزگار شکست خوردن

سپهرداد
مجتبی گفت: حاجی شریفو جدی نمی‌گیری‌ها. درس نمی‌خونی‌ها.‏ گفتم: من جدی گرفته بودم. ولی اونا جدی نگرفته‌ن. سال اول ۲۷ واحد پاس کردم. دیدم مسخره بازیه. کوته فکری می کنن. نمیذارن برم فلان درسو از یه دانشکده دیگه بردارم. زدم زیرش. رفتم ‏سر کار. تو یه سال گذشته 12 واحد پاس کردم فقط. مونده الان پایان نامه و یه درس دیگه.‏ و شریف را هم فرستاده‌ام به همان درکی که دانشگاه تهران را فرستاده بودم. ‏ برای کار جدیدم باید زیاد چیز میز بخوانم. ربطی هم به تحصیلات گذشته‌ام ندارد. عجیب همین است برایم که همیشه ‏کارهایی می‌آیند به سراغم که ربطی به گذشته‌ام ندارند و باید چیزهای جدید یاد بگیرم. توی پرس و جو از گوگل و ‏رفقایش به یک سایت جالب برخوردم: سایتی که محلی بود برای به…
Read More
واجبات اقتصاد خرد

واجبات اقتصاد خرد

کتاب‌باز
مارک کپینسکی استاد دانشگاه کراکف لهستان و نویسنده‌ی کتاب ریاضیات برای مالی (یک ورود به مهندسی مالی) در ‏مقدمه‌ی کتابش آن را از یک منظر خیلی جالب می‌دانست: اینکه در کتابی با حجم اندک (۳۰۰ صفحه) نظریات دو برنده ‏ی نوبل اقتصاد را تشریح کرده بود: ‏‎ ‎نظریه‌ی سبد سهام و بهینه سازی پورتفلیوی هری مارکوویتز و نظریه‌ی قیمت‌های ‏مشتقات مالی بلک شولز مرتون‎. ‎ اگر آقای مارک کپینسکی کتاب بینش اقتصادی برای همه (تبیین مفاهیم اقتصاد خرد به زبان ساده) نوشته‌ی آقای علی ‏سرزعیم را می‌دید احتمالا آن را معجزه می‌دانست. چون در این کتاب ۲۸۰ صفحه‌ای، ۹ نفر از برندگان جایزه‌ی نوبل ‏اقتصاد پایشان آمده وسط و نظریاتشان تشریح شده است.  کتاب ۱۵ فصل دارد و می‌شود گفت تمام مفاهیم اقتصاد خرد به اختصار در آن تشریح شده‌اند.…
Read More
جیب‌بُرها به بهشت می‌روند

جیب‌بُرها به بهشت می‌روند

سپهرداد
نشست هم‌اندیشی موانع کسب و کار در ایران.‏ عنوان و اعضای نشست برایم جذاب بود. به خاطر همین 1 ساعتی زودتر راه افتادم تا بهش برسم. کمی دیر رسیدم. تا ناهار ‏بخورم و شکمم را از قار و قور نجات بدهم نیم ساعتی از شروع نشست گذشته بود. لابی دانشکده شیمی خلوت بود. ولی ‏وقتی وارد سالن جابر شدم دیدم گوش تا گوش نشسته‌اند. ولی آن بالا 2 تا از 4 تا صندلی خالی‌ بود. 2 تا استاد شریفی بودند: ‏دکتر مشایخی و دکتر نایبی. ولی 2 نفری که قرار بود از صنعت و تجارت بیایند با تاخیر نیم ساعت چهل دقیقه‌ای آمدند. ‏ برنامه را بسیج برگزار کرده بود. بچه‌های بسیج شریف یک حالتِ "ما صاحب همه چیزیم"ِ عجیبی دارند. شبیه این ‏سانتافه‌سوارها هستند که فکر می‌کنند تمام جاده‌ها…
Read More
آقای قاسم قنبری

آقای قاسم قنبری

سپهرداد, حاج سیاح
روایتی از آقای قاسم قنبری، مسئول نگه‌داری از برج طغرل سبیلش نیمه بود. ردی از چین‌خوردگی بالای لب‌هایش بود. و همین چین‌خوردگی نگذاشته بود که در سمت راست لبش سبیلی وجود داشته باشد. لفظ ‏قلم حرف می‌زد و من اولش متوجه نشدم که دارد چه می‌گوید. به دوربین عکاسی اشاره کرد و این که دوربینت حرفه‌ای است و ‏اجازه نداری با آن عکس بگیری. بدگمان شدم که چرا نباید اجازه‌ی عکس گرفتن داشته باشم. این بنای آجری همین‌جوری در ‏باد و باران رها شده. به حد کافی طبیعت پدرش را درمی‌آورد. دیگر عکاسی بدون فلاش چه تاثیری خواهد داشت. گفت این ‏توصیه‌ی من اسقاطی جنگ است که اگر کسی از رییس روسا آمد، سریع دوربینت را پنهان کن. با موبایل می‌توانی 1000 تا ‏عکس بگیری. ولی با همچه دوربینی اجازه…
Read More
I am a blogger

I am a blogger

سپهرداد
گفت بیا قسمت محتوانویسی کار را به عهده بگیر. نفهمیدم چرا قبول کردم. وقتش را ندارم. برای پول درآوردن 11 ساعت از ‏روزم می‌رود (8 ساعت کار و 3 ساعت رفت و آمد) و بعد از چنان بیهوده خسته‌ام که حتا نمی‌رسم درس‌های دانشگاهم را ‏بخوانم. ناچارم... ولی دوست داشتم که با یک گروه خلاق کار کنم. دوست داشتم نوشتن با قید و بندهای بیرونی را هم تجربه ‏کنم تا به قول خودم حرفه‌ای شوم. ‏ باید می‌رفتم توی سایت ‏TED‏ برای خودم پروفایل درست می‌کردم. تد ایکس امیرکبیر چند ماه دیگر برگزار می‌شود و به عنوان ‏یکی از اعضای تیم اجرایی باید توی سایت تد پروفایل می‌داشتم. درست کردم. عکس گذاشتم و اسم و فامیل و این‌ها. بعد یک ‏جایی ازم پرسید‎ I am a…‎‏. رفتم توی فکر: من…
Read More
سفر به جی -۱ (اصفهان گردی)

سفر به جی -۱ (اصفهان گردی)

حاج سیاح
کوله‌ام را بستم و تنها راه افتادم. اولین بارم بود که مسیری کمی دور به شهری غریب را تنها می‌رفتم. ‏ و باید هم تنها می‌رفتم. ‏ ‏5 صبح راه افتادم. ماشینم را پشت‌نویسی کرده‌ام. پشت شیشه‌ عقب نوشته‌ام: هر چیز که در پی آنی آنی... وقتی راه می‌افتادم به ‏جمله‌ی پشت ماشین فکر می‌کردم و توی جاده از خودم می‌پرسیدم بقیه هم می‌فهمند این جمله را؟!‏ ‏ 6:30 صبح قم بودم. هنوز آفتاب نزده بود. صحرا منتظرم بود و شوق رفتن داشتم و به تنهایی فکر نمی‌کردم. یک ربعی کنار ‏عوارضی قم چرت زدم و بعد چای خوردم و دوباره راه افتادم. فیکس 120 تا می‌رفتم. سرگرمی‌ام این بود که جوری 120تا بروم ‏که بوق بوق سرعت غیرمجاز بلند نشود. مثل بازی‌های سنجش اعصاب برنامه‌های تلویزیونی دهه‌ی 70 که…
Read More
سفر به جی – ۲

سفر به جی – ۲

حاج سیاح
ناهار را نزدیک کلیسای وانک توی رستوران خوان‌گستر به بدن زدیم. از آن رستوران‌هایی بود که دربان دارند و صحرا می‌گفت ‏برای اصفهانی‌ها مثل رستوران نایب تهرانی‌ها می‌ماند و مهمان صحرا شدم. و خب گران بود...‏ بعد راه افتادیم به سمت کلیساهای جلفا. جلفا پر است از کلیسا و کافه‌های دنج. همه‌ی کلیساها قابل بازدید نیستند. از جلوی ‏چندتای‌شان رد شدیم که بسته بودند. صحرا یادش رفته بود کارت معماری‌اش را بیاورد. با کارت معماری‌اش می‌شد وارد همه‌ی ‏کلیساها شد. بیشتر دوست داشتم وارد فضایی شوم که نیمکت‌های کلیسا و دعاخوانی کشیش‌ها و اتاقک اعتراف را ببینم. نکته‌ی ‏جالب کلیساهای جلفای اصفهان این بود که از همه‌ی فرقه‌های مشهور مسیحیت (کاتولیک‌ها،‌ پروتستان‌ها و ارتدوکس‌ها) کلیسا ‏وجود داشت. ‏ کلیسای بیت‌اللحم برای بازدید عموم باز بود. بلیط ورودی‌اش نفری 2 هزار…
Read More
سفر به جی – ۳

سفر به جی – ۳

حاج سیاح
غروب. به جنب و جوش افتادن کوچه‌های سنگفرش جلفا. ظهر و عصر کوچه‌پس‌کوچه‌ها خلوت بودند. روشن شدن یکی یکی ‏چراغ کافه‌ها و حسی عجیب از یک شهر اروپایی با هوای بهاری یک شهر کویری در دل زمستانی گرم. میدان مرکزی جفا پر بود ‏از توریست‌هایی که 3-4 نفری روی نیمکت یا سکوی وسط میدان نشسته‌ بودند و با هم اختلاط می‌کردند. خانم‌های موطلایی و ‏پسرهای چشم‌آبی خارجی و ما که از کنار کافه‌ها و ماشین‌های پارک شده می‌گذشتیم. ‏ پشت‌نوشته‌ی پاترولی که کنار کلیسای وانک پارک شده من را خنداند:‏‎ YOU CAN GO FAST I CAN GO EVERY WHERE‏. ‏می‌توانست آن وسط یک ‏BUT‏ مغرورانه هم بگذارد. ولی نگذاشته بود و ازین چشم‌پوشی هوشمندانه خوشم آمد. بوی کافه‌ها و ‏شربتخانه‌ای که چشم‌مان را گرفت. رفتیم نشستیم. پنجره‌ی کافه رو به…
Read More