رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
جمعه صبح با صدای باران بر شیروانی سقف بیدار شدم. ساعت ۵:۳۰ صبح بود و آسمان تاریک. باران شدیدی آغاز شده بود. این باران شدید تا ساعت ۱۱ بی‌وقفه ادامه پیدا کرد. عصرش خواندن که میزان بارش باران در شمال سنگاپور رکورد سال ۱۹۷۸ این کشور را جابه‌جا کرده و یکی از شدیدترین بارش‌های چند دهه‌ی اخیر بوده. می‌خواستم دوچرخه‌سواری این هفته را به رفتن به زندان چانگی بگذرانم. پنج‌شنبه آخرین آزمون این ترمم را دادم و فقط مانده بود پروژه‌ی یکی از درس‌ها که نگرانش نبودم زیاد. اما باران بی‌قفه و شلاقی بارید. روز اعدام مسعود رحیمی مهرزاد بود. او را در یک روز بارانی در زندان چانگی سنگاپور اعدام کردند. توی گروه ایرانی‌های سنگاپور از وزارت امور خارجه خواسته بودند که کاری کند. وزیر امور خارجه هم از…
Read More
کارگران مهاجر: بنگلادشی‌ها و فیلیپینی‌ها

کارگران مهاجر: بنگلادشی‌ها و فیلیپینی‌ها

از روزهای سنگاپور
۱. کارگران بنگلادشی با شاه‌نور مشغول آشپزی بودیم. عجیب دلتنگ بنگلادش شده و دارد روزشماری می‌کند برای فرا رسیدن پایان ترم. دقیقا فردای آخرین امتحانش بلیت برگشت به بنگلادش را خریده. بهش گفتم یک دو روز برای گشت و گذار توی سنگاپور می‌گذاشتی مرد. گفت نه. دیگر نمی‌توانم. شاه‌نور خریدهایش را از مغازه‌های بنگلادشی محله‌ی هندی‌ها می‌کند. نه مصطفی سنتر می‌رود و نه حتی فیرپرایس. خب کارگرهای بنگلادشی این‌جا زیادند و طبعا مغازه‌های خاص‌شان هم وجود دارد. ایرانی‌ها این جا کم‌اند و مغازه و راسته‌ی خاصی ندارند. صحبت سوغاتی و این‌ها شد. گفتم می‌توانی از همان مغازه‌های بنگلادشی سوغاتی بخری. گفت نه. این مغازه‌ها برای مایتحتاج اولیه ی زندگی‌اند فقط. خبری از سوغات سنگاپور در آن‌ها نیست. کمی در مورد شرایط کارگر مهاجر در سنگاپور با هم صحبت کردیم. یک…
Read More
۱۰۰ روز در سنگاپور

۱۰۰ روز در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
امروز آخرین کلاس این ترم هم برگزار شد و تمام. حالا فقط امتحان‌ها باقی مانده‌اند و سفر تایلند و البته که تازه اول مسیر است. آخرین درس، مبانی مدیریت دولتی بود. دوست نداشتم این درس را. استادش خوب و مهربان بود. یک بانوی جوان کره‌ای که روز آخری هم برای این‌که به‌مان خوش بگذرد کیک و بیسکوییت توی کلاس پخش کرد. اما خب، زیادی تئوری بود این درس و انتظارم را برآورده نکرد. البته که خوش گذشت. روز آخری ارائه داشتیم. ویسنته بدجور دست‌مان را توی گردو گذاشته بود. خودش توی شیلی یک ان جی او در مورد آموزش بچه‌ها داشت. گفت هی بچه‌ها بیایید در مورد سیستم آموزش سنگاپور و مدیریت دولتی آن ارائه بدهیم. ما هم گفتیم باشد و گفتیم متخصص این کار است و راحت پیش می‌رویم.…
Read More
روزهای آخر ترم در کالج گرین

روزهای آخر ترم در کالج گرین

سپهرداد, از روزهای سنگاپور
خب این روزها همه توی کالج گرین مشغول خرخوانی امتحان‌های هفته‌ی بعد هستند. چند نفری هم که کشورهای‌شان نزدیک است (اندونزیایی‌ها، مالزیایی‌ها، بعضی فیلیپینی‌ها و...) اول هفته رفتند خانه‌شان تا هفته‌ی بعد برای امتحان‌ها برگردند. این را از خلوتی زمین بدمینتون و تنیس روبه‌روی اتاقم می‌فهمم. هفته‌های پیش هر روز دم غروب تا ساعت ۱۰-۱۱ شب ملت مشغول بازی می‌شدند. راکت و توپ در اختیار است. می‌رویم به نگهبانی می‌گوییم و او اسم‌مان را یادداشت می‌کند و توپ و راکت می‌دهد. اما این روزها دیگر کسی بدمینتون بازی نمی‌کند. من و کاشف هم دیگر کمتر می‌رویم بوتانیک گاردن برای دویدن و پیاده‌روی دم غروب. یک زمانی هر روز می‌رفتیم حداقل ۴۵ دقیقه توی بوتانیک گاردنز می‌دویدیم. هر دوی‌مان خوب لاغر شده بودیم. من حتی ران‌هایم که به خاطر دوچرخه‌سواری پیوسته…
Read More
بازی کشورهای آسیای جنوب شرقی بین چین و آمریکا

بازی کشورهای آسیای جنوب شرقی بین چین و آمریکا

از روزهای سنگاپور
صبح شنبه خواب و بیدار بودم که صدای پیام‌های تلگرام دینگ دینگ پشت سر هم من را بیدار کرد. صدای زنگ موبایل نبود. کورمال کورمال موبایلم را جستم و از خواندن خبر حمله‌ی اسرائیل به ایران حالم بد شد. به تهران و غرب تهران حمله کرده بود. همان موقع به خانواده زنگ زدم. خواب بودند انگار. چند دقیقه بعد خودشان زنگ زدند. از صدای انفجارها بیدار شده بودند. خواهرم اول از همه به من پیام داد. بعد بابا و مامان. حرف زدیم و حسی از پریشانی تمام وجود را در برگرفت. این حس پریشانی تا عصرش با من همراه بود. تقریبا می‌توانم بگویم مهمانی ناهار دور هم جمع شدن فارغ‌التحصیل‌های پردیس بوکیت تیمای دانشگاه ملی سنگاپور را بهم زهرمار کرد. دانشگاه ملی سنگاپور ۱۲۰ سال عمر دارد. هر سال فارغ‌التحصیل‌های…
Read More
صادرات سنگاپوری به بوتان

صادرات سنگاپوری به بوتان

از روزهای سنگاپور
ما سه تا هم‌کلاسی از بوتان داریم. برای من سوال بود که چرا باید از یک کشور با جمعیت هفت‌صد هزار نفر سه تا دانشجو حضور داشته باشند؟اولش فکر کردم به خاطر موقعیت جغرافیایی بوتان است. بوتان یک کشور محصور در خشکی است و کلا دو تا همسایه دارد: چین و هند! این دو تا هم که در مجموع بیش از نصف جمعیت جهان را دارند. چین این روزها دارد یکه‌تازی می‌کند. هند هم احتمالا اگر خوب پیش برود در آینده یکه‌تاز دنیا خواهد شد. روزنامه‌ی اصلی سنگاپوری‌ها استریتس تایمز (https://www.straitstimes.com/) است. تنها جایی که به موقعیت سوق‌الجیشی سنگاپور اشاره شده دقیقا اسم این روزنامه است: روزنامه‌ی تنگه. چند روز پیش یک خبر می‌خواندم که بوتان دو تا از مدیرعامل‌های بازنشسته‌ی سنگاپوری (مدیران سابق فرودگاه چانگی و شرکت‌های منطقه‌ی صنعتی…
Read More
تابعیت مادرانه در مالزی

تابعیت مادرانه در مالزی

از روزهای سنگاپور
مالزی هفته‌ی پیش قانون تابعیت خودش را تغییر داد و زن‌های مالزیایی که خارج از کشور مالزی بچه‌دار می‌شوند هم می‌توانند تابعیت مالزیایی خودشان را به بچه منتقل کنند:https://www.straitstimes.com/asia/se-asia/malaysia-approves-new-law-allowing-mothers-to-pass-on-citizenship-to-children-born-overseas امروز با جینگ هم‌کلاسی مالزیایی‌ام داشتم در موردش صحبت می‌کردم. جینگ لیسانس حقوق دارد و یک فوق‌لیسانس هم از دانشگاه لایدن هلند دارد و حالا هم هم‌کلاسی‌ام است. توی قوه قضاییه‌ی مالزی کار می‌کرده قبلا. با هم صحبت کردیم و بهش تبریک گفتم بابت تغییر قانونی که پیش آمده. ناراضی بود البته. می‌گفت ظاهرش تغییر کرده. اما وزارت کشور ما کلی بند و تبصره آورده و معنای قانون را ازش گرفته. گفته که تا من تایید نکنم حق نهایی شدن مدرک تابعیت وجود ندارد و… گفتم چه‌قدر عجیب. دقیقا شبیه وزارت کشور ایران. برایش کمی از قانون تابعیت ایران گفتم و…
Read More
شب فرهنگی مدرسه‌ی لی کوآن یو

شب فرهنگی مدرسه‌ی لی کوآن یو

از روزهای سنگاپور
از دو هفته‌ی قبلش به‌مان ایمیل داده بودند که اگر می‌خواهید توی شب فرهنگی مدرسه، غرفه‌ی کشور خودتان را داشته باشید به ما بگویید. حالم گرفته بود و به ایمیل جواب نداده بودم. همکاران سابق کم‌کاری زیاد داشتند و وقتی هم من با ۸۵۰۰ کیلومتر فاصله نشست را جلو برده بودم شروع کرده بودند به بدگویی در مورد من که چرا فلان چرا بهمان. خیلی برخورد تاثیرگذاری داشتند با من و حالم از هر گونه همکاری برای ایران به هم خورده بود. خبرهای ایران هم که پی در پی نومیدکننده. رمقی نداشتم که پرچم ایران را بالا ببرم. وقتش را هم نداشتم. دست تنها بودم و اصلا و ابدا نمی‌رسیدم. می‌دیدم که بقیه‌ی کشورها توی هفته‌ی آخر دارند خودشان را اماده می‌کنند و تمرین می‌کنند. حافظ و فائز برداشته بودند…
Read More
قزاقستان و سنگاپور

قزاقستان و سنگاپور

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
امروز سفیر قزاقستان آمده بود مدرسه‌ی لی کوآن یو سخنرانی. موضوع سخنرانی موقعیت قزاقستان در راه‌های چندگانه و ارتباط با سنگاپور بود. ما دو هم‌کلاسی اهل قزاقستان داریم. یکی‌شان اسمش کامیلیا است. اولین بار که دیدمش یاد نقاشی‌های دوران صفویه از زنان زیبارو افتادم. خود نقاشی عالی‌قاپو بود. آن‌جا هر چه توی مغزم گشتم دیدم چه‌قدر از قزاقستان کم می‌دانم. امروز همین‌جوری برای این‌که نسبت به قزاقستان یک حس پیدا کنم رفتم. چند دقیقه قبل از نشست کمی از ویکی‌پدیا در مورد قزاقستان خواندم. مثلا این‌که جمعیتش ۲۰ میلیون نفر است و یکی از بزرگ‌ترین‌ کشورهای دنیا است (از نظر وسعت نهمین کشور). بزرگ‌ترین شهرش آلماتی فقط ۱.۸ میلیون نفر جمعیت دارد و اصلا کشور شلوغی نیست. درآمد سرانه‌ی مردمش هم خیلی بالا بود. خیلی بالاتر از ایرانی‌ها. از قبل…
Read More
زندگی صحنه‌ی هنرمندی ماست- شرحی بر موزه هنر و دانش سنگاپور

زندگی صحنه‌ی هنرمندی ماست- شرحی بر موزه هنر و دانش سنگاپور

از روزهای سنگاپور
موزه هنر و دانش سنگاپور. گران بود. ۲۵ دلار بود. گفتیم دانشجوییم. خانم بلیط‌فروش ما را ساکن سنگاپور فرض کرد و با ما ۲۰ دلار حساب کرد. سنگاپور موزه زیاد دارد. می‌خواهم تا جای ممکن صرفه‌جویی کنم که بتوانم این موزه‌ها را دریابم. بچه‌ها پیشنهادش داده بودند. به خودم بود موزه‌ی بستنی را انتخاب می‌کردم! ولی دیگر همراه بقیه شدن نیاز است خب. تصوری از موزه نداشتم. نزدیک مارینا بی بود. معماری ساختمان بالای موزه توجه آدم را جلب می‌کرد. کنارش هم یک برکه‌ی با گل‌های نیلوفری بود. از این ترکیب‌های معماری مدرن با طبیعت زنده که حقیقتا آدم را درگیر خودش می‌کند. موزه در حقیقت چند طبقه داشت. طبقه‌ی اصلی در زیرزمین بود. بقیه‌ی طبقات نمایشگاه‌های دوره‌ای داشتند. ما به سالن اصلی موزه رفتیم. شعارش این بود: جهان آینده.…
Read More