قزاقستان و سنگاپور

قزاقستان و سنگاپور

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
امروز سفیر قزاقستان آمده بود مدرسه‌ی لی کوآن یو سخنرانی. موضوع سخنرانی موقعیت قزاقستان در راه‌های چندگانه و ارتباط با سنگاپور بود. ما دو هم‌کلاسی اهل قزاقستان داریم. یکی‌شان اسمش کامیلیا است. اولین بار که دیدمش یاد نقاشی‌های دوران صفویه از زنان زیبارو افتادم. خود نقاشی عالی‌قاپو بود. آن‌جا هر چه توی مغزم گشتم دیدم چه‌قدر از قزاقستان کم می‌دانم. امروز همین‌جوری برای این‌که نسبت به قزاقستان یک حس پیدا کنم رفتم. چند دقیقه قبل از نشست کمی از ویکی‌پدیا در مورد قزاقستان خواندم. مثلا این‌که جمعیتش ۲۰ میلیون نفر است و یکی از بزرگ‌ترین‌ کشورهای دنیا است (از نظر وسعت نهمین کشور). بزرگ‌ترین شهرش آلماتی فقط ۱.۸ میلیون نفر جمعیت دارد و اصلا کشور شلوغی نیست. درآمد سرانه‌ی مردمش هم خیلی بالا بود. خیلی بالاتر از ایرانی‌ها. از قبل…
Read More
زندگی صحنه‌ی هنرمندی ماست

زندگی صحنه‌ی هنرمندی ماست

از روزهای سنگاپور
موزه‌ی هنر و دانش سنگاپور. گران بود. ۲۵ دلار بود. گفتیم دانشجوییم. خانم بلیط‌فروش ما را ساکن سنگاپور فرض کرد و با ما ۲۰ دلار حساب کرد. سنگاپور موزه زیاد دارد. می‌خواهم تا جای ممکن صرفه‌جویی کنم که بتوانم این موزه‌ها را دریابم. بچه‌ها پیشنهادش داده بودند. به خودم بود موزه‌ی بستنی را انتخاب می‌کردم! ولی دیگر همراه بقیه شدن نیاز است خب. تصوری از موزه نداشتم. نزدیک مارینا بی بود. معماری ساختمان بالای موزه توجه آدم را جلب می‌کرد. کنارش هم یک برکه‌ی با گل‌های نیلوفری بود. از این ترکیب‌های معماری مدرن با طبیعت زنده که حقیقتا آدم را درگیر خودش می‌کند. موزه در حقیقت چند طبقه داشت. طبقه‌ی اصلی در زیرزمین بود. بقیه‌ی طبقات نمایشگاه‌های دوره‌ای داشتند. ما به سالن اصلی موزه رفتیم. شعارش این بود: جهان آینده.…
Read More
به یک باره لاله و لادن

به یک باره لاله و لادن

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
جمعه‌ها هیچ رقمه نمی‌شود حافظ و فائز را پیدا کرد. از صبحش در تدارک نماز جمعه‌اند. حمام می‌روند. ریش می‌زنند. عطر می‌زنند. من و شاه‌نور در کمرکش میانه‌های بعد از سی سالگی هستیم. یک بار شاه‌نور ازشان پرسید با دوست‌دخترهای‌تان چه کردید؟ جفت‌شان گفتند تا حالا دوست‌دختر نداشتیم. خیلی جوان‌تر از من و شاه‌نورند. می‌خواهم دفعه‌ی بعد به‌شان تیکه بیندازم که اگر  کمی ازین چیسان فیسان‌های نماز جمعه‌تان را خرج دخترهای هم‌کلاسی کنید عاقبت به خیر از دانشگاه خلاص می‌شوید. چند روز پیش همین‌جوری بحث تو بحث پیش آمد و صحبت‌مان رسید به حجاب و این‌که آخرین اعتراض گسترده‌ی مردم ایران به خاطر حجاب بوده و درآمدم گفتم ایران فکر کنم تنها کشوری باشد که در آن حجاب اجباری است. حافظ برگشت گفت که توی اندونزی اجباری نیست حجاب، اما…
Read More
مدیریت آب در سنگاپور

مدیریت آب در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
ورک‌شاپ این هفته در مورد مسئله‌ی آب در سنگاپور در زمانه‌ی تغییرات اقلیمی بود. مهمان ورک‌شاپ آقای اونگ ز چین بود،‌ رئیس آژانس ملی آب سنگاپور. میزبان هم یکی از اساتید دانشگاه بود. چون مقام دولتی آقای اونگ ز چین بالا بود، از قبل به‌مان توی ایمیل گفته بودند که باید لباس رسمی بپوشید. اولش گفته بودند کت و شلوار. بعد ایمیل دوم گفتند لباس اداری کفایت است و نیاز به کت و کراوات نیست. اما به هر حال جلسه رسمی بود.جالب بود. سنگاپور در نزدیکی استوا واقع شده و بارش باران این‌جا زیاد است. اما بارش‌ها تند و سیلابی‌اند. تغییرات اقلیمی هم این ویژگی را شدیدتر کرده. اما سنگاپور الان سال‌هاست که دیگر رنگ سیل را ندیده است. به خاطر این‌که شبکه‌های هدایت آب به خوبی طراحی شده‌اند و…
Read More
تلوک آیر: خیابان ادیان سنگاپور

تلوک آیر: خیابان ادیان سنگاپور

از روزهای سنگاپور
۱. رفتم خیابان تلوک آیر. آن دفعه که رفته بودیم سیتی گالری سنگاپور، والتر با افتخار گفته بود که ما خیابان‌هایی داریم که در آن‌ها ادیان مختلف دیوار به دیوار هم بدون ایجاد هیچ مزاحمتی برای یکدیگر مشغول خدمت‌رسانی برای پیروان خودشان‌اند. خیابان‌هایی که نماد زیست صلح‌آمیز اقوام و ادیان در سنگاپور است. مثلا همین تلوک آیر. شما می‌توانید در یک پیاده‌روی ۵ دقیقه‌ای ببینید که چه‌طور سنگاپور توانسته این همه ادیان را در کنار هم در صلح و آرامش نگه دارد. راست می‌گفت. تلوک آیر خیابان عجیبی بود. اول یک معبد بودا را دیدم. بعد جلوتر مسجد الابرار را دیدم. بعد یک معبد چینی بود که مجسمه‌های اژدها داشت. آن طرف‌تر دوباره یک معبد چینی دیگر بود که با اولی کاملا متفاوت بود. جلوتر دوباره یک ساختمان بود که…
Read More
نجات داکوتا کرسنت

نجات داکوتا کرسنت

از روزهای سنگاپور
عنوان ورک‌شاپ سر ظهر دیروز،‌ نجات داکوتا کرسنت بود. دو تا نکته‌ی جداگانه برایم داشت: یکی شکل برگزاری ورک‌شاپ و یکی هم مسئله‌ی مسکن در سنگاپور. خانه‌های داکوتا کرسنت، یکی از قدیمی‌ترین مجتمع‌های مسکونی در سنگاپور هستند. بعد از جنگ جهانی دوم، جمعیت سنگاپور با سرعت خیلی زیادی افزایش پیدا کرد. دلیلش هم مهاجرت‌ها به سنگاپور بود و هم ازدیاد نسل مهاجران قبلی. انگلستان در آن زمان حاکمیت مالزی و سنگاپور را بر عهده داشت (استعمارگر پیر). برای رفع مشکل مسکن راه حل ساخت مجتمع‌های مسکونی را در پیش گرفت. خانه‌های داکوتا کرسنت در سال ۱۹۵۸ ساخته شدند و تا حوالی سال ۲۰۱۰ هم مسکن چند نسل از سنگاپوری‌ها بودند. چرا اسم‌شان داکوتا کرسنت شده بود؟ داکوتا کرسنت در حقیقت عنوان مدل هواپیمای ارتش بریتانیا بود که بعد از ماموریت‌های…
Read More
اربعین در سنگاپور

اربعین در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
مهدی (هم‌کلاسی‌ام) اهل پاکستان است. سه خانه‌ آن طرف از ما زندگی می‌کند. هم‌خانه‌ای‌هایش همه پاکستانی‌اند. بچه‌های پاکستان این قدر هستند که دو سه تا خانه را تماما به‌شان اختصاص داده باشند. دقت مدیران خوابگاه کالج گرین در چینش بچه‌ها کنار هم در یک خانه برایم ستودنی است. معیارشان فکر کنم در درجه‌ی اول دین بوده. چون بچه‌های هندی که مسلمان هستند با بچه‌های مسلمان سایر کشورها هم‌خانه‌اند و هندی‌هایی که مسلمان نیستند با همدیگر توی یک خانه قرار گرفته‌اند. خلاصه امروز زنگ زد گفت هی پیمان، می‌خواهی امروز با هم بریم اربعین مجلس؟ یک لحظه خواستم بپیچانم اما گفتم خب این هم خودش یک تجربه است دیگر. عصر یکشنبه‌ها هم این‌جا سنگین می‌گذرد…پرسیدم غذا هم می‌دهند؟ گفت صد در صد. بعد پرسیدم مجلس برای ایرانی‌هاست؟ گفت نه. کار پاکستانی‌های…
Read More
سنگاپور چطور سنگاپور شد؟

سنگاپور چطور سنگاپور شد؟

از روزهای سنگاپور
تا این‌جای کار به تورها و ورک‌شاپ‌ها نه نگفته‌ام. یعنی تا جای ممکن سعی کرده‌ام نه نگویم. اما خب، کم کم دارد حجم کارها زیاد می‌شود. دیروز دانشگاه برداشت ما را برد گالری شهر سنگاپور. (https://www.ura.gov.sg/Corporate/Singapore-City-Gallery) یعنی گفتند برای‌تان وسیله‌ی ایاب‌ذهاب برای رفت فراهم می‌کنیم. اما برگشت با خودتان. به نظرم خیلی به دردبخور آمد. یک موزه‌ی سه طبقه بود از تاریخ سنگاپور و این‌که چه‌طور از یک شهر توسعه‌نیافته‌ در دهه‌ی ۵۰ میلادی تبدیل شد به یکی از شهرهای نمونه‌ی آسیا. مسلما از روزهای بدبختی‌شان زیاد نگفته بودند و تمرکزشان بر روزهای توسعه‌یافتگی‌شان بود. ما یک گروه بودیم و به ما یک راهنما اختصاص داده بودند. والتر راهنمای ما یک پیرمرد بازنشسته‌ی سنگاپوری خیلی شوخ و شنگ بود. به صورت داوطلب راهنمای موزه شده بود و خیلی خوب تعریف…
Read More
روز استقلال هند و پاکستان

روز استقلال هند و پاکستان

از روزهای سنگاپور
کاشف اهل شمال هندوستان است. ایالت بحار. مسلمان است. تا این‌جا فهمیده‌ام که لهجه‌ی انگلیسی حرف زدن هندی‌ها خیلی وابسته است به این‌که اهل کجای هندوستان هستند. مثلا اریشا و بقیه‌ی هندی‌ها وقتی حرف می‌زند قشنگ رقص مار کبرا توی ذهنم زنده می‌شود و اصلا نمی‌توانم بفهمم چه می‌گوید. سر کلاس استادها به راحتی می‌فهمند که او چه می‌گوید. اما من اصلا نمی‌فهمم و این خیلی اذیتم می‌کند. سلیس و تند و روان هم صحبت می‌کندها. اما من درگیر آن آهنگ هندی پس کلماتش می‌شوم اصلا نمی‌فهمم چه می‌گوید. آریشا اهل مرکز هندوستان است. بچه‌هایی که اهل اطراف هندوستان هستند مثل کاشف لهجه‌شان کم‌‌آهنگ‌تر است. پری‌روزها هم توی راه با یکی از بچه‌های دکترا (مونشا) برای رفتن به دانشگاه هم‌مسیر شده بودیم. او انگلیسی حرف زدنش کاملا سلیس و بدون…
Read More
نیازی به قدیس‌سازی نیست

نیازی به قدیس‌سازی نیست

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
دو هفته پیش دوچرخه‌ام را برداشتم رفتم قبرستان ماندای. قبرستان البته کلمه‌ی درستی نیست. دقیقش می‌شود مرده‌سوزخانه‌ی ماندای. یک جایی متعلق به چینی‌تبارهای سنگاپور است که مرده‌شان را می‌سوزانند، بعد خاکستر مرده را برمی‌دارند می‌گذارند توی کمد و روی کمد هم اسم و مشخصات و عکس مرده‌شان را می‌چسبانند و والسلام. هر هفته یکشنبه هم سری به مرده‌شان می‌زنند. برایش اسباب‌بازی مینیاتوری چیزهایی که دوست داشته می‌گذارند و عود می‌سوزانند و یک سبد میوه هم خیرات می‌کنند. سالن‌های مرده‌سوزی‌شان هم خیلی تر و تمیز بود. راستش دنبال سنگ قبر آقای لی کوآن یو بودم. می‌خواستم بهش ادای احترام کنم. مثلا بروم روی سنگ قبرش حمد و سوره بخوانم و بگویم که دمت گرم. لی کوآن یو، رهبر سنگاپور بود. عرض پنجاه سال سنگاپور را از یک کشور توسعه‌نیافته‌ی عقب‌مانده تبدیل…
Read More