۵ روز نومیدکننده: فرار از کابل

۵ روز نومیدکننده: فرار از کابل

سپهرداد
نیویورک تایمز از سال ۱۸۵۱ تا به امروز دارد منتشر می‌شود. بیش از ۲۰۰۰ نفر کارمند و خبرنگار دارد. حدود ۱ میلیون تیراژ روزانه‌‌اش است که ۸۳۱ هزار نسخه‌اش مشتری ثابت دارد و نسخه‌های آنلاینش هم حدود ۴ میلیون و ۶۶۵ هزار نفر. به عنوان یک روزنامه در قله‌هایی قرار دارد که شاید برای ما فراتر از رویا باشد.حالا هر چی. خفن است دیگر. این روزنامه‌ها و مجلات خفن یک مدل گزارش مشروح دارند که من را راستش دیوانه می‌کنند. این گزارش‌ها را می‌شود «کتاب‌های مستند چندرسانه‌ای» نامید. نمی‌‌‌دانم در یک کلمه چه بنامم‌شان. یک گزارش مستند عموما چند ده هزار کلمه‌ای است که روزنامه یک صفحه‌ی ویژه از سایتش را به آن اختصاص می‌دهد. در حقیقت آن صفحه کاملا مستقل است. گزارش چند ده هزار کلمه‌ای یعنی یک کتاب.…
Read More
از خود به در شدن

از خود به در شدن

سپهرداد
حالا دیگر عصرها به غروب چسبیده نیستند. پاییز و زمستان بدی‌اش این است که بین غروب خورشید و عصرگاهان هیچ فاصله‌ای نیست. بهار شده است و از شاخه‌های درختان غوزه‌های سبز در حال شکفتنند. رستن دوباره. دیروز عصر یکهو احساس فراغت کردم. اتفاق خاصی نیفتاده بود. هیچ کدام از کارهام هم به سرانجام نرسیده بودند. فقط متوجه شده بودم که تا غروب آفتاب و آغاز شب فرصتی فراهم است. حس کردم آماده‌ی این هستم که از خود به در شوم. پیاده به سمت مترو راه افتادم و دلم لک زده بود برای سینما رفتن و فیلم دیدن. آن هم نه هر سینما و هر فیلمی. رفتن به نزدیک‌ترین سینما آرامم نمی‌کرد. دیدن یک فیلم ایرانی آرامم نمی‌کرد. احتمال کمی داشت که یک فیلم ایرانی بتواند ضربه‌ی آخر را به من بزند…
Read More
کتاب‌باز
«شیراز» را دوست داشتم. مجموعه داستان فوق‌العاده‌ای بود. گران بود. ولی ارزشش را داشت. ۳۱ داستان از ۳۱ نویسنده که شیراز داستان‌های‌شان متفاوت بود. قطعات پازل شهری بزرگ و پرقصه بودند. از سیمین دانشور و رسول پرویزی و ابوتراب خسروی تا احسان عبدی‌پور و محمد طلوعی بودند. جای دو تا نویسنده را البته خیلی خالی دیدم: شهریار مندنی‌پور و داستان شرق بنفشه‌اش که حافظیه و کتابخانه‌ی حافظیه را جاودانه کرده و حسن بنی‌عامری که شیراز داستان‌هایش پراند از سختکوشی و مرام و معرفت، مثل قصه‌های فرشته با بوی پرتقال و خانه‌ی شبگردها دور است۱.اما باز هم دوست‌داشتنی بود مجموعه داستان شیراز. جاهای مختلفی‌اش را خط کشیدم و زندگی کردم باهاش. می‌خواندم و خودم را غرق قصه‌های آدم‌های شیراز می‌کردم. حالاها دیگر تکلیفم با خودم مشخص شده است. ترافیک و ماشین‌ها…
Read More
۵ کتاب از کشورهای فارسی زبان

۵ کتاب از کشورهای فارسی زبان

کتاب‌باز
در جهان چند کشور فارسی زبان وجود دارند. در این مجموعه چند کتاب داستانی از کشورهای فارسی زبان را معرفی کرده‌ایم. باغ شفتالو نویسنده: شاه منصور شاه میرزا ناشر: ثالث نوبت چاپ: ۵ سال چاپ: ۱۳۹۸ تعداد صفحات: ۷۸ شابک: ۹۷۸۶۰۰۴۰۵۳۳۳۴ زبان مردم در دو کشور تاجیکستان و ایران فارسی است. اما تفاوت در خط و نوشتار باعث شده تا ادبیات این دو کشور برای دو طرف بیگانه و غریب باشد. خط فارسی در کشور تاجیکستان سیریلیک است و همین باعث می‌شود تا آثار نویسندگان و شاعران تاجیکستانی برای عموم ایرانیان غیرقابل خواندن باشد. در این بین برخی شعرا و نویسندگان تاجیکستانی هستند که به سعی و کوشش خود خط فارسی را یاد گرفته و آثار خود را به خط فارسی نیز تبدیل کرده‌اند. شاه‌‌‌منصور شاه‌میرزا یکی از این نویسندگان تاجیکستانی است. شاه‌منصور شاه‌میرزا (متولد ۱۹۷۱)…
Read More
تلنگری به جامعه‌ی ایرانی: نگاهی به کتاب چای سبز در پل سرخ

تلنگری به جامعه‌ی ایرانی: نگاهی به کتاب چای سبز در پل سرخ

چای سبز در پل سرخ
یادداشت خانم زهرا مشتاق (خبرنگار) بر کتاب چای سبز در پل سرخ. یک سفرنامه درست و حسابی است. گرم و نرم و با کلماتی مانوس. همین طور که روی مبل نشسته‌ای یا دراز کشیده‌ای، راحت و بی‌دردسر سفری دو هفته‌ای می‌روی و برمی‌گردی. این عصاره چای سبز در پل سرخ است. سفرنامه‌ای با سه نویسنده و ۵۴ فصل درباره افغانستان. کتابی انباشته از جزئیات قابل تامل که خواندنش برای ما ایرانی‌ها، مهم‌تر از هر ملیت دیگری است. چرا؟ چون ایران پذیرای بیشترین مهاجران افغانستانی در تمام دنیاست و تقریبا همه ما به نحوی با این جامعه گسترده و پر نفوذ در بخش‌هایی از زندگی‌مان سروکار داشته‌ایم. در این کتاب می‌شود شِمای کلی ترسیم شده از افغانستان را در خلال شخصیت‌هایی که به فراخور سفر به قصه وارد می‌شوند؛ مشاهده کرد.…
Read More
تجربه‌ی تجاوز روس‌ها

تجربه‌ی تجاوز روس‌ها

کتاب‌باز
کتاب «هجوم روس و اقدامات روسای دین برای حفظ ایران» را خیلی وقت پیش خریده بودم. کتاب قدیمی است (چاپ ۱۳۷۷). به خاطر تکمیل کنجکاوی‌ها در مورد دوگانه‌ی هویتی ایرانی-اسلامی خریده بودمش. عنوانش این طور القاء می‌کرد که انگار خطوط مرزی برای اسلامی که به مرز اعتقاد ندارد مهم بوده است. ولی نشده بود که بخوانمش. نطلبیده بود. تا این‌که هفته‌ی پیش یک بار دیگر بین کتاب‌ها ناخوانده‌ دیدمش و این بار بلافاصله دست گرفتم. روسیه به اوکراین حمله کرد و ایرانی‌جماعت هم از تجاوز روس‌ها در ناخودآگاهش خاطرات دارد و حس کردم این خاطرات باید به خودآگاه بیایند... کتاب از اقدامات اصلاح ساختاری دوره‌ی دوم مجلس شورای ملی شروع می‌شود. بعد از انقلاب مشروطیت، نمایندگان مردم به معیوب بودن ساختارهای مالی و قضایی و انتظامی کشور پی برده بودند.…
Read More
نویسندگان «چای سبز در پل سرخ» در گفت‌وگوی با شفقنا: بهانه‌ی اصلی این سفرنامه‌ مهاجران است / پیوندهای قومی و سنتی در افغانستان بسیار پررنگ بود / بازگشت اجباری و بدون آموزش فایده‌ای ندارد / بیشتر از پیش احساس کردم که این آسمان یک رنگ است

نویسندگان «چای سبز در پل سرخ» در گفت‌وگوی با شفقنا: بهانه‌ی اصلی این سفرنامه‌ مهاجران است / پیوندهای قومی و سنتی در افغانستان بسیار پررنگ بود / بازگشت اجباری و بدون آموزش فایده‌ای ندارد / بیشتر از پیش احساس کردم که این آسمان یک رنگ است

چای سبز در پل سرخ, مصاحبه‌ها
شفقناافغانستان- کتاب «چای سبز در پل سرخ» سفرنامه‌ای گروهی و روایتی جمعی از سفر به افغانستان است که به تازگی در تهران منتشر شده است. خبرگزاری شفقنا افغانستان در گفت‌وگوی با «پیمان حقیقت‌طلب» و «حسین شیرازی»(از نویسندگان این کتاب) انگیزه‌ها، تجربه‌ها و دستاوردهای آنها را از این سفر بررسی کرده و نانوشته‌های کتاب را در اختیار شما می‌گذارد. آغاز؛ سفر به افغانستان برای شناخت بهتر از انسان مهاجر و عوامل مهاجرت بود «حسین شیرازی» درباره‌ی پیدایش فکر و انگیزه‌ی سفر به افغانستان گفت: علاقه‌مندی به کشورهای منطقه وجه مشترک تیمی بود که درخصوص موضوع مهاجران گردهم‌آمد. مهاجران داخل کشور برای تیم دیاران اهمیت و اولویت داشت، اما فراوان شنیده بودیم که بین تصور ما از مهاجران افغانستانی و آنچه واقعا در افغانستان است تفاوت زیادی وجود دارد و تا افغانستان…
Read More
عمو جمال

عمو جمال

سپهرداد
دو سال است که آرایشگاه نرفته‌ام. بعد از کرونا دیگر پیش شهروز نرفتم. موهایم را بابا کوتاه می‌کرد. می‌نشستم توی حمام و بابا شانه‌ی شماره‌ی ۱۵ را می‌انداخت روی ماشین موزر زرشکی‌رنگ و یک دور از جلوی کله‌ام تا پس کله‌ام می‌رفت. بعد می‌گفت دست‌انداز دارد، خوب نشده، می‌خواهی شماره ۸ بزنم؟ من هم می‌گفتم ۸ بزن. یک دست کچلم می‌کرد. راضی بودم. حالا اما هوس کرده‌ام که بعد از دو سال آرایشگاه بروم. آرایشگاه عمو جمال آن‌قدرها هم آرایشگاه نیست البته. از ۵ پسر سید یحیی ۴ تای‌شان در همان خانه و زمین پدرشان ماندگار شدند و کوچکه رفت جای دیگری از روستا زمین خرید و خانه‌دار شد. ۴ تای شان همسایه‌ی هم ماندند. حالا از آن ۴ نفر ۲ تای‌شان نیستند. عمو جمال وسطی است. توی حیاط خانه‌اش یک…
Read More
چهره‌ی مردمی سال؟

چهره‌ی مردمی سال؟

چندرسانه‌ای, دیاران, سپهرداد
بهم گفتند بیا ازت عکس بگیریم. ناز کردم که امروز نه. واقعا هم نمی‌توانستم و برایم غیرمترقبه بود. می‌خواستم ریش‌هایم را بزنم. دو سه نخ مویی را که توی ریش‌هایم سفید شده‌اند می‌خواستم نباشند. کچل و بی‌مو شدنم را بی‌خیال شده‌ام و چسبیده‌ام به دو سه تا نخی که توی ریش‌هایم سفید شده‌اند. بعد هم اصلا فکر نمی‌کردم که جدی باشد قضیه. هنوز هم البته فکر می‌کنم جدی نیست قضیه. خانم همتی ازم پرسیده بود متولد چه سالی هستی؟ گفتم ۶۸. گفت اسمت را فرستاده‌ام برای برنامه‌ی چهره‌ی مردمی سال علی ضیاء. گفتم جدی؟ گفت آره. ۳ سال است که دارم با خانم همتی کار می‌کنم و اگر بخواهم مقاله‌ اجتماعی چاپ کنم گزینه‌ی اولم روزنامه شرق است. ولی نکته‌ی خنده‌دارش این است که تا به حال از نزدیک هم را…
Read More